تقدس زدایی از ادبیات
بعد از این همه جامعه شناسی و شبه جامعه شناسی، دیگر از ادبیات چه باقی می ماند؟ و تازه آیا تکیه بر بی غرضی ادبیات، محکومیت پیشاپیش آن را اعلام نمی کند؟
نویسنده: روبر اسکارپیت
ترجمه ی: دکتر مرتضی کتبی
ترجمه ی: دکتر مرتضی کتبی
مؤخّره ای بر جامعه شناسی ادبیات
بعد از این همه جامعه شناسی و شبه جامعه شناسی، دیگر از ادبیات چه باقی می ماند؟ و تازه آیا تکیه بر بی غرضی ادبیات، محکومیت پیشاپیش آن را اعلام نمی کند؟این انتقاد پذیرفتنی است اما می توان گفت که ادبیات در اینجا به صورت آنچه هست در نظر گرفته شده و نه به عنوان آنچه باید باشد. ما پنهان نداشتیم که موقعیت ادبیات در جامعه معاصر به هیچ وجه رضایت بخش نیست. امکان دارد که این جامعه دیگر بی غرضی را دست کم به شکلی که انسان فرهیخته زمان مادام دوستال در ذهن می پروراند، نپذیرد.
در این صورت آن مفهومی از ادبیات که ما به کار می بریم و با آن پدیده ادبی را به تحلیل می کشیم، با زمان ما مناسبت ندارد. این مفهوم که در قرن هجدهم، تحت فشار اوضاع و احوال آن روزگار( دستیابی طبقه بورژوازی به فرهنگ فرهیختگان، صنعتی شدن کتاب فروشیها، ظهور ادیبان حرفه ای) پدید آمد، در نهایت می تواند به کمک نوعی « خیانت خلاق» تصویری ادراک پذیر اما تحریف شده از قرون گذشته ترسیم کند، ولی توانایی اش در گنجاندن زمان حال در محدوده های بسیار تنگ خویش، دم به دم کاهش می یابد. رفته رفته در همه جای دنیا، فرهنگهای توده ها رخ می نمایند، همراه با خواسته هایی که همیشه نه به زبان درمی آیند و نه نهادهایی برای تحقق بخشیدن به آنها وجود دارد، اما فشارشان هر روز محسوس تر می شود. در برابر صنعت و تجارت کتاب، ابزارهای چنان توانمندی برای پخش مطالب و تصاویر به وجود آمده اند که دیگر در قالب مؤسسات کوچک نمی گنجند: علاوه بر سینما و رادیو و تلویزیون، مطبوعات و انتشارات ادواری با کارتن ها و دایجست هایشان به روی صحنه آمده اند. حمایت ادبی ابزار سیاستهای ارشادی دولتهاست و ساختارهای کهنه انتشارات مخصوص فرهیختگان نیز دیگر قادر نیستند نان نویسنده را تأمین کنند. در این میان نویسنده به ناگزیر در طیف نامعلوم «روشنفکران» منزوی و تبعید شده و در نیمه راه شغل آزاد یا حقوق بگیری سرگردان مانده است.
در اینجا واژه اهمیتی ندارد: واژه ادبیات هم مانند هر واژه دیگری است. مهم، یافتن یک تعادل جدید است. تعادلی که قرن هجدهم برای ما به ارث گذاشت از کار افتاده است. فقط در پرتو کوششی روشن بینانه می توان از تعادلی که- تا حدی بی خبر از ما- در اطرافمان شکل می گیرد، آگاهی یافت.
برای این کار، باید از ادبیات تقدس زدایی کرد و آن را از بند ممنوعیتهای اجتماعی- با پی بردن به راز قدرت این محرمات و خنثی کردن قدرت آنها- آزاد ساخت. آنگاه، شاید بتوان نه تاریخ ادبیات، بلکه تاریخ انسانهای موجود در جامعه را بر اساس گفت و شنود آفرینندگان واژه ها و اسطوره ها و اندیشه ها با معاصران و آیندگانشان بازنویسی کرد، گفت و شنودی که ما اکنون آن را ادبیات می نامیم.
منبع: اسکارپیت، روبر؛ (1374)، جامعه شناسی ادبیات، مرتضی کتبی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها(سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، 1390.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}